کلیدهای بهشتی
کلیدهای بهشتی

کلیدهای بهشتی

مذهبی

به برکت امام هشتم (علیه السلام) پدر و پسر همدیگر را پیدا کردند

حاکم مرو مى گوید: کنار مرقد شریف حضرت رضا (علیه السلام) رفتم، در آنجا یک نفر ترک دیدم که درناحیه بالاسر مرقد ایستاده و به زبان ترکى سخن مى گفت:. من زبان ترکى را مى دانستم ، او مى گفت((خدایا اگر پسرم زنده است او را به ما برسان و اگر مرده است ما را از آن آگاه کن)).
حاکم مى گوید: به زبان ترکى به او گفتم: چه شد؟ حاجتت چیست؟  
گفت: ((پسرم در جنگ اسحاق آباد با من بود، او در آنجا مفقودالاثر شد، و از آن پس هیچ اطلاعى از او ندارم، مادرش شب و روز گریه مى کند، من در اینجا از خدا مى خواهم که ما را از حال او با خبر کند، زیرا شنیده ام دعا در این مکان شریف به استجابت مى رسد. حاکم مرو مى گوید: من به آن ترک محبت و ترحم کردم، و دستش را گرفتم تا آن روز او را مهمان خود سازم.
وقتى که با او از مسجد ((کنار مرقد شریف)) بیرون آمدیم، ناگاه با جوانى قد بلند که خطوطى در چهره اش بود، و دستمالى بر سر داشت با ما روبرو شد، وقتى که جوان آن ترک را دید و گریه نمود، و هر دو یکدیگر را شناختند، آن ترک دید او پسرش است، که در کنار مرقد شریف، از خدا مى خواست تا از پسرش خبر بیاید.
من از آن پسر پرسیدم.
در پاسخ گفت: من در جنگ اسحاق آباد، به مازندران رفتم و در آنجا یک شخصى گیلانى مرا پناه داد و بزرگ کردن، اکنون که بزرگ شده ام از خانه براى یافتن پدر و مادر بیرون آمده ام، نمى دانستم که پدر و مادرم کجا هستند، در مسیر راه کاروانى به خراسان مى آمدند، ما هم به آنها پیوستم و به اینجا آمدم و اکنون پدرم را یافتم.
آن ترک گفت:
من یقین کرده ام که در کنار مرقد شریف حضرت رضا (علیه السلام) کرامات عجیبى رخ مى دهد، از این رو با خود عهد کرده ام تا آخر عمر در مشهد مقدس در پناه این مرقد عظیم بمانم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.