ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ابونصر موذن نیشابورى: گفت: به بیمارى سختى مبتلاشدم، به طورى که زبانم سنگین شد ونمى توانستم سخن بگویم، به دلم خطور کرد که به زیارت مرقد مطهر امام رضا (علیه السلام ) بروم ودر آنجا دعا کنم، و آن حضرت را در خانه خدا شفیع قرار دهم، تا خداوند مرا از این بیمارى نجات بخشد و زبانم شفا یابد.
بر مرکب خود سوار شدم و به سوى مشهد مقدس حرکت کردم و کنار قبر شریف آن حضرت رفتم و در ناحیه بالا سر ایستادم و دو رکعت نماز خواندم و سجده کردم، و در سجده با راز و نیاز از خدا مى خواستم، و امام هشتم (علیه السلام) را به درگاه خدا شفیع قرار دادم تا خداوند به من شفا بخشد و در سجده خواب مرا ربود، در علام خواب دیدم، قبر شکافته شد و مرد سال خورده اى که بسیار گندمگون بود از آن قبر بیرون شد و نزد من آمد و به من فرمود: اى اباصر بگو لا اله الا الله به او اشاره کردم که زبانم لال شده چگونه این کلمه را بگویم؟
او بر من فریاد زد و گفت: آیا قدرت خدا را انکار مى کنى؟! بگو لا اله الا الله، همان وقت زبانم باز شد و گفتم لا اله الا الله.
از خواب بیدار شدم، خود را سالم یافتم، و پیاده به منزل خود بازگشتم و مکرر مى گفتم: لا اله الا الله، زبانم گویا شد و از آن پس هرگز زبانم لکنت پیدا نکرد.