ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یکى از اصحاب حضرت رضا (علیه السلام) مى گوید: پول بسیارى به حضور آن حضرت بردم، ولى آن حضرت، شادمان نشد، من غمگین شدم و با خود گفتم: ((چنان پولى نزد آن حضرت مى برم، ولى حضرت شادمان نمى شود)).
امام رضا (علیه السلام) در این هنگام ((که احساس کرد من چرا غمگین هستم)) به غلامش فرمود: ((آفتابه و لگن را بیاور)) خود آن حضرت روى تخت نشست، و به غلام فرمود: آب بریز.
در این هنگام دیدم از لاى انگشتان آن حضرت، قطعه هاى طلا در میان لگن مى ریزد، در این وقت به من رو کرد و فرمود:
((من کان هکذا لا یبالى بالذى حماته الیه)).
کسى که چنین قدرتى دارد که از لاى انگشتانش طلا بریزد به پولى که تو برایش آورده اى، اعتنائى ندارد تا خشنود شود.