سنگ از خوف خدا گریه مى کرد

خداوند به موسى (علیه السلام) وحى فرستاد که اى موسى هیچ آراستگى اى نزد من همانند زهد در دنیا نیست ، و هیچ وسیله اى براى تقرب به من ورع از ترس من نیست ، و هیچ عبادتى مانند گریه از خوف من نیست .
حضرت موسى عرضه داشت : خدایا چه پاداشى در قبال این کارها به آنان خواهى داد؟
خداوند فرمود: به زاهدان دنیا بهشت را مباح مى کنم .  
به اهل ورع ، بهشتى خواهم داد که یکى نداشته باشند.
و گریه کنندگان از ترس من ، مثل دیگران باز خواست نمى شوند چون از این کار نیست به ایشان شرم دارم .
پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمودند: یا على تا مى توانى از خوف خدا گریه کن ، زیرا در مقابل هر قطره اشک ، در بهشت خانه اى برایت بنا مى کنند.
حضرت امیر (علیه السلام) فرمودند: اگر گریانى در امتى بگیرید، خداوند به خاطر گریه اش به آن امت ، ترحم مى نماید.
در روایات آمده که یکى از پیامبران خدا، در سر راه سنگ کوچکى را دید که آب بسیارى از آن بیرون و مى آید، لذا تعجب کرد و از خدا درخواست کرد که آن را به سخن آورد.
پیامبر از سنگ پرسید: با این حجم کم چگونه این همه آب از تو بیرون مى آید؟
سنگ گفت : در اثر گریه از خوف خداست ، زیرا شنیده ام که خداوند فرمود: نارا وقودها الناس و الحجاره .
آتشى که هیزم آن ، انسانها و سنگهاست .(11)
لذا مى ترسم که از جمله آن سنگها باشم !
آن پیامبر از خدا در خواست کرد، که از آن سنگها نباشد و خدا نیز در خواستش را پذیرفت و آن سنگ را مژده داد و رفت .
پس از مدتى که از آن راه بازگشت ، دید آن سنگ باز هم گریه مى کند.
پرسید: چرا گریه مى کنى ، در صورتى که خدا تو را امان داد؟
جواب داد: آن گریه خوف بود و این گریه شوق است .(12)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.