على بن بابویه عریضه ئى به حضور حضرت صاحب الامر امام دوازدهم (علیه السلام) نوشت و به وسیله حسین بن روح که نائب خاص حضرت بود تقدیم کرد در آن نامه نوشته بود حضرت دعا کنند که خداوند فرزند به او عطا کند.
پس امام در جواب نامه نوشتند، ما دعا کردیم از براى تو خداوند به این زودى دو نفر فرزند نیکوکار به تو عنایت خواهد کرد، یکى را محمد نام گذار و دیگرى را حسین.
و از حسین نسل بسیار از محدثین به هم رسید.
و محمد فخر مى کرد که به دعاى حضرت صاحب الامر به دنیا آمد و استادان او را تحسین مى کردند و مى گفتند، سزاوار است کسى که به دعاى حضرت حجت به هم رسیده چنین باشد.
از اصمعى غلام حضرت زین العابدین (علیه السلام) نقل شده است: شبى در ((مسجد الحرام)) صداى ناله جانگذارى به گوشم رسید.
نزدیک در ((حجر اسماعیل)) رفتم در آنجا آقائى را دیدم که پرده کعبه را چنگ زده و راز و نیاز مى کرد.
او فرمود: ((اى کسى که در تاریکى ها دعاى بیچارگان را پاسخ مى فرمائى، میهمانان تو اطراف خانه ات خوابیده اند، اما تنها تو اى خداى قیوم ، هرگز نمى خوابى...))صدایش گرفت و گوئى لبانش دیگر قادر به تکلم نشد، روى زمین افتاد و چند لحظه بى حرکت ماند.
ادامه مطلب ...
اعمش مى گوید: در مدینه کنیز سیاه چهره نابینائى را دیدم که آب به مردم مى داد و مى گفت: به افتخار دوستى على بن ابى طالب (علیه السلام) بیاشامید، بعد از مدتى او را در مکه دیدم که بینا بود و به مردم آب مى داد و مى گفت: ((به افتخار دوستى على بن ابى طالب (علیه السلام) آب بنوشید، به افتخار آن کسى که خداوند به واسطه او بینایم را به من بازگردانید!)) نزدیک رفتم و به او گفتم قصه بینائى تو چگونه است؟ ادامه مطلب ...
عمر و بن حمق از اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و از یاران شجاع و مخلص على (علیه السلام) بود که سرانجام توسط دژخیمان معاویه دستگیر شد، و در حصن موصل زندانى گردید، سرش را بریدند و نزد معاویه هدیه بردند. ادامه مطلب ...