خداوند بر هر کارى قادر است

در سوره بقره خداى تعالى داستان عزیر را ذکر مى فرماید: که خلاصه آیات و شان نزول و تفسیر آن این است که:
عزیر از جمله پیغمبران بنى اسرائیل و حافظ تمام تورات بود و در بیت المقدس معلم و پیشواى یهودیان بود. وقتى با الاغش سفر مى کرد، مقدارى نان و انگور همراه داشت. به قریه اى رسید که سالیان پیش اهل آن هلاک شده بودند و جز استخوانهاى پوسیده از ایشان باقى نمانده بود. عزیر از روى حیرت و تعجب نگاهى به این استخوان ها کرد و گفت:
خدا این استخوان هاى پوسیده و ریسیده شده را چطور دو مرتبه زنده مى فرماید. البته از روى شگفتى و استعجاب بود نه اینکه منکر قیامت و بعث شده باشد.  
خداى متعال براى اینکه بالحس به او بفهماند که قیامت نزد تو شگفت آور است ولى براى خداى تعالى اهمیتى ندارد، همانجا او را مى راند و یکصد سال او به همین حال افتاده بود، لکن الاغش استخوانهایش هم پوسیده شد.
اما تعجب اینجاست که انگور با آن لطافت تازه ماند، پس از یکصد سال خدا عزیر را زنده کرد، ملکى را به صورت بشر دید از او پرسید: شما چه مدت است که اینجا آمده اید؟
عزیر گفت: یک روز است آمده ام و شاید بلکه کمتر از یک روز. ملک گفت: صد سال است که اینجا افتاده بودى. نگاه به الاغش کرد، دید استخوانش ‍ پوسیده شده. آن وقت ملک گفت نگاه به الاغت بکن ببین چه مى کند. عزیر دید اعضا و ذرات بدن الاغ یک مرتبه به حرکت درآمده و به هم متصل شده و مى چسبد. دست، پا، چشم و گوش و غیره به هم متصل شد و یک مرتبه الاغ کاملى درست شده و از جا حرکت کرد.
بعلاوه گفت: عزیر، نگاه به انگورت کن که اصلا خراب نشده و قدرت خداى را مشاهده کن و بدان که خدا بر هر چیز توانا است.
عزیر از بیت المقدس برگشت. دید وضع شهر عوض شده. آنهائى را که مى شناخت نمى دید. به نشانى که داشت به منزلش آمد، درب خانه اش را کوبید از داخل خانه گفتند: کیست؟
گفت: من عزیرم.
گفتند: شوخى مى کنى، عزیر صد سال است که خبرى از او نیست. آیا علامتى که در او بود - عزیر مستجاب الدعوه بود - من خاله تو هستم و کور شده ام از خدا بخواه تا چشمم را به من باز دهد و برگرداند. عزیر دعا کرد. چشم خاله اش بینا و روشن شد. جریان کارش را ذکر کرد و عبرتى براى خودش و دیگران گردید.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.