ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آقاى ((توماس پن )) در بین اعضاى باشگاه سوارکارى لیورپول ، یکى از معروف ترین کسانى بود که در مسابقات شرطبندى اسب دوانى شرکت مى کرد.
دلیل شهرت و معروفیت ایشان در این بود که مردم شهر لیورپول ، از زمانى که یادشان مى آید ((توماس پن )) را تقریبا در اکثر مسابقات شرطبندى اسب دوانى ، برنده مى دیدند به گونه اى که ((توماس )) در هر مسابقه اسب دوانى که شرکت مى کرد و روى هر اسبى که شرطبندى مى کرد، تقریبا و به طور صد در صد آن اسب برنده شده و جایزه اول را نصیب توماس مى کرد اما بر خلاف شهرت ((توماس )) مردم آن شهر و حتى دوستانش به وى علاقه اى نداشتند. دلیلش نیز این بود که ((توماس )) هرگز حاضر نمى شد، دیگران را در موفقیتش شریک کند. به شکلى که گاهى اوقات ، با اینکه خودش مثلا ده هزار پوند روى اسب شماره 7 شرطبندى مى کرد - و البته هیچ کس تا پایان مسابقه نمى فهمید که ((توماس )) کدام اسب را براى شرطبندى انتخاب کرده است - اما حاضر نمى شد که به دیگران توصیه کند که آنها نیز روى آن اسب شرطبندى کنند تا برنده شوند لذا مردم از او نفرت داشتند.
اما طریق کار توماس خیلى راحت بود او که سال ها در کشورهاى عرب به عنوان تاجر اسب فعالیت مى کرد، رموز شناختن اسب هاى قوى را شناخته بود، و کافى بود یک دقیقه قبل از مسابقه اسب ها را ببیند تا بتواند تشخیص دهد که در آن لحظه کدام اسب از بقیه اسب ها آماده تر است و او نیز روى همان اسب شرطبندى کند و البته که صد در صد هم برنده مى شد و به این ترتیب توماس سال ها برنده مى شود و سال ها نیز آرزوى برنده شدن را به دل دیگران مى گذاشت تا این که ...
آن روز ((مسابقه بزرگ سال )) با جوایز ارزنده برگزار مى شد قبل از مسابقه طبق معمول توماس به سراغ اسب هاى مسابقه رفت و وقتى که خوب اسب ها را مشاهده کرد و در آنها دقیق شد، اسب شماره 6 را با یقین سرحال تر از بقیه اسب ها دید و چون او را کاملا قبراق دید، تقریبا تمام ثروتش را روى آن اسب شرطبندى کرد، زیرا مى دانست در صورت برنده شدن ، ثروتش ، چهار برابر خواهد شد!
بالاخره مسابقه شروع شد و پایان پذیرفت ، اما بر خلاف تصور توماس ، این اسب شماره 9 بود که عنوان قهرمانى را از آن خود ساخت !
توماس که نمى توانست باور کند چنین اشتباهى کرده است ، به سراغ اسب هاى مسابقه رفت و تازه متوجه اشتباهش شد به این ترتیب که قبل از مسابقه ، شماره روى زین اسب شماره 9 بود که برنده شده بود اما آن شماره واژگون شده بود و لذا شماره آن اسب 6 خوانده مى شد. توماس نیز به همین دلیل همه ثروتش را روى اسب شماره 6 شرطبندى کرده بود. غافل از اینکه پس از خروج توماس از اصطبل میدان مسابقه ، صاحب اسب شماره واژگون شده را به حالت خودش درآورده و آن را با شماره 9 در مسابقه شرکت داد.
و اما این همه مسایل دست به دست هم داد تا اولا، توماس تمام ثروت سالهاى دورش را یک جا ببازد، و بعد، چون دستش رو شده بود، دیگر هرگز اجازه شرکت در مسابقات را پیدا نکند!
هنگامى که این دو خبر به توماس رسید او که فقط 37 سال سن داشت چنان شوکه اى بر او وارد شد که ناگهان دستش را روى قلبش گذاشت و ناله اى کرد و بعد، جان به جان آفرین سپرد، در حالى که پزشکان بعدها گفتند توماس خیلى سالم بود و هنوز زمان مرگش نبود اما زیاده خواهى خیلى زودتر او را به آن دنیا رهنمون کرد(101)!