دست انتقام

حسین مکى در کتاب تاریخ بیست ساله ایران مى نویسد: اینک اجازه بدهید براى تسکین خاطر خوانندگان ، یک حکایت برایتان نقل کنم تا از کار روزگار عبرت گیرید:  
سهام الدوله ، اللهیار خان ایلخانى بزرگ ایل شادلو که آن روزها ((سردار مفخم )) لقب داشت ، چند زن داشت ، یکى هم زنى بود از او به تراکمه گرگان و این زن پسرى داشت موسوم به سلیمان خان و این پسر بزرگترین فرزند از فرزندان سهام الدوله بود. او مردى دلیر و زیرک و جاه طلب و مردانه و پیوسته مادران دیگر برادران براى او پیش پدر مایه مى گرفتند و دسته بندى مى کردند تا اینکه میانه پدر و پسر کدورتى حاصل گردید و غبار مخالفت برخاست و سلیمان خان از پدر نگران و به سوى طایفه مادر روى آورد و با دایى هاى خود بر پدر طغیان کردند و عاقبت شهر بجنورد را چون نگین انگشتر در میان گرفت و از پدر تقاضا کرد که از کار کنار برود و حکومت را به او رها و واگذار کند، زیرا تمامى اهالى بجنورد و ایالت مذکور هوادار سلیمان بودند و از سردار مفخم و سخت گیرى و مظالم او به جان آمده و خود سلیمان را به یارى خواسته بودند.
پدر تدبیرى کرد، پیام داد که تو نور چشم منى ، مرا با تو سر جنگ نیست ، بیا که خانه ، خانه توست ، هر چه مى خواهى برایت فراهم مى کنم و بدین وسوسه ها پسر را آرام کرد و به دام آورد و قرار شد روزى از لشکرگاه به شهر آید و پاى پدر را ببوسد و پدر نیز از سر گناهان وى درگذرد، و عنایات پدران را بار دیگر از سر گیرد و پدر و پسر دست در دست دهند و کار حکومت و ایلخانى گرى را از پیش ببرند!
سلیمان خان را این دمدمه درگرفت و این عشوه خونین را بخرید و سوار شده تنها به قصر پدر درآمد و پدر به قصد او کسانى را در کمین گاهش ‍ بنشانید.
چون سلیمان بر پدر وارد شد و پیش روى او به زمین افتاد سه تن خونخوار از کمین گاه بیرون جسته با شال و ریسمان ، پیش چشم پدر و به امر او، سلیمان را خفه کردند.
آیا مى دانید آن سه نفر که از کمین بیرون جستند، چه کسانى بودند؟ آنان ، عزیزالله خان سردار معزز بجنوردى و دو برادرش بودند که به دست ستمگرى دیگر به نام ((جان محمد خان )) فرمانده لشکر شرق خراسان در زمان رضا شاه پهلوى در میدان ارک مشهد بر روى دار خفه شدند(98).

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.