عاقبت قاتل میزبان

جان محمد خان فرمانده لشکر شرق و مردى قسى القلب بود و در دوران فرماندهى خود مرتکب فجایعى گردید، از آن جمله به عنوان سرکشى به بجنورد رفت و به خانه سردار معزز بجنوردى رییس ایل شادلو وارد شد و به عنوان مهمان از او پذیرایى شایانى به عمل آمد و هدایایى از جمله تسبیح هاى معروف و قیمتى به او اهداء گردید.  
روزى که فرمانده لشکر به مهمانى خاتمه داد، جان محمد خان و همراهان و محافظینش سوار شدند، سردار معزز هم با عده اى از کسان نزدیکش به عنوان بدرقه و مشایعت سوار شدند، به تصور اینکه تا دروازه شهر بجنورد بدرقه خواهند کرد و پس از خداحافظى اجازه مراجعت خواهد داد. اما جان محمد خان پیاده نشد و همچنان راه مشهد را پیش گرفت تا به دروازه مشهد رسید و در میدانى که در اول شهر بود پیاده شد، قبلا دستور داده بود در آن تعدادى دار برپا کنند.
پس از پیاده شدن جان محمد خان سردار معزز و همراهانش هم از اتومبیل پیاده شدند به تصور اینکه در اینجا مراسم خداحافظى به عمل خواهد آمد و به او اجازه مرخصى و بازگشت داده خواهد شد!
اما جان محمد خان او را مخاطب قرار داد و چنین گفت : از پذیرایى گرمى که کرده اید متشکرم ، من هم اکنون آماده پذیرایى از شما هستم ، بفرمایید این دارها را براى شما آماده کرده اند، و اشاره نمود به عده اى از سربازها، سردار معزز و همراهانش را همگى گرفتند و پاى دارها بردند، در این موقع جان محمد خان مشاهده کرد که یک دار خالى مانده ، جوانى از آن حدود عبور مى کرد و براى تماشا ایستاده بود، دستور داد او را هم پاى دار خالى ببرند و همگى را به دار آویختند.
داستان ماءموریت جان محمد خان و خشونت و شقاوت و غارتگرى او در خراسان زبانزد خاص و عام است . عاقبت او که کارش به نوعى جنون رسیده بود، و نحوه مرگش نیز قابل دقت و تعمق است و باید براى دیگران درس عبرت کامل باشد. گفته شد که یکى از علل قیام و طغیان لهاک خان ، سالار جنگ نیز سوء رفتار و ستمگرى جان محمد خان و عدم پرداخت حقوق ماهیانه و مزایاى او و افراد زیردست مشارالیه بود. قبل از آن که جان محمد خان خلع درجه شود، رضا شاه که بسیار خشمگین به نظر مى رسید دستور داد که ابتدا پاگون و سپس شمشیر و حتى دکمه هاى لباس او را کندند و پس از او درجات چند نفر افسران همکار فرمانده لشکر را کندند.
جان محمد خان که معتاد به الکل بود و بسیار بى چیز، سرانجام سکته مى کند و در حالى که هنوز زنده بود او را غسل و کفن کرده و دفن مى نمایند. دخترش شب خواب مى بیند که پدرش داد و فریاد مى کند که من زنده ام چرا دفنم کرده اند. روز بعد نبش قبر مى کنند و مشاهده مى نمایند که پس از دفن به هوش آمده و زنده شده ، کفن خود را پاره نمود و تمام صورت خود را با ناخن کنده و خون آلوده نموده سپس خفه شده است (97).

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.