ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
محمد بن اشعث یعنى پسر سردمدار منافقان (اشعث بن قیس ) در ماجراى کربلا از سرکردگان لشکر عمر سعد بود و در جریان شهادت حضرت مسلم (علیه السلام) امیر لشکر ابن زیاد بود. این ناپاک و ناپاک زاده در روز عاشورا شنید امام حسین (علیه السلام) چنین دعا مى کند:
اللهم انا اهل بیت نبیک و ذریته و قرابته فاقصم من ظلمنا و غضبنا حقنا انک سمیع قریب .
خدایا ما از دودمان پیامبر تو و بستگان نزدیک او هستیم ، در هم بشکن آن کس را که به ما ظلم کرد و حق ما را غصب نموده ، تو شنوا و نزدیک هستى .
محمد بن اشعث به پیش آمد و با کمال بى شرمى ، به امام حسین (علیه السلام) گفت : ((تو چه خویشاوندى با رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) دارى ؟!)).
امام حسین (علیه السلام) دست به دعا برداشت و عرض کرد: ((خدایا! محمد بن اشعث مى گوید بین من و رسول خدا خویشى و قرابتى نیست ، اللهم ارنى فیه هذا الیوم ذلا عاجلا؛ خداوندا در این روز، ذلت و خوارى او را سریعا به من بنمایان )).
پس از چند لحظه ، محمد بن اشعث رفت که قضاى حاجت کند، در این هنگام ، عقرب سیاهى او را آنچنان گزید که همان دم روى کثافت خود افتاد و دیگر نتوانست عورت خود را بپوشاند و در همان حال به جهنم واصل شد(74).