ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
حسن بن مسعود گوید: روزى به حضور امام هادى (علیه السلام) رسیدم ، آن روز انگشتم ضربه دیده بود، با سوارى تصادف کرده بودم و به دوشم آسیب رسانده بود. در جنجال و ازدحامى وارد شده بودم و لباسهایم را پاره کرده بودند، گفتم : خداوند شر تو (روز) را از سر من کوتاه کند، عجب روز بدى هستى ؟
امام هادى (علیه السلام) فرمود: تو هم این حرف را مى زنى ، با این که با ما رفت و آمد دارى ، گناه خود را به گردن بى گناهى مى افکنى ؟!
حسن گوید: با شنیدن این جمله ، عقل به سرم بازگشت و فهمیدم اشتباه کرده ام ، گفتم : مولى من ، استغفار و طلب آمرزش از خدا مى کنم .
امام فرمود: اى حسن ! گناه روزها چیست که شما هر وقت به مکافات اعمال خود مى رسید، به آنها دشنام مى دهید؟
گفتم : اى فرزند رسول خدا براى همیشه توبه مى کنم .
فرمود: به خدا این دشنام ها سودى به شما نمى بخشد، بلکه خداوند به خاطر اینکه بى گناهى را سرزنش مى کنید، مجازاتتان مى کند، اى حسن ! مگر نمى دانى پاداش و کیفر در دنیا و آخرت به دست خدا است ، گفتم : بلى مولاى من !
امام فرمود: دیگر تکرار نکن و براى روزها نقشى در حکم خدا قائل مشو(64).